♥مبینا گلی♥ ♥مبینا گلی♥، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

ღ♥دخترک پاییزی من ،مبینا گلی♥ღ

عشق یهویی بابایی....92.2.29

  سلام فنچک مامان خوبی عسلم؟ باباجونیت یکشنبه ٩٢.٢.٢٩ منو اساس قافلگیر کرد .   وای مامانم اینقده باحال بود که کلی کپ کردم.   اونروز من روزه گرفته بودم ظهر از دانشگاه اومدم خونه خوابیدم  به بابایی هم smsدادم که حالم اصلا خوب نیست  وشما شرکت ناهارتو بخور. کلی پیله کرد که چطوری منم مجبورشدم لو بدم که روزه گرفتم حالا بابایی وحشتناک گیر داده بود که باید بخوری روزه ات رو. اولش کلی دعوا که توهنوز سرماخوردگیت خوب نشده چرا روزه گرفتی؟  اونم بدون سحری خلاصه بماند که زور با مامانیت بود و بربابایی پیروز شدم. بعداز پیروزی خوابیدم اونم چه خوابه باحالی... ظهر ساعت سه که بابایی ا...
9 مهر 1392

گردش دوروزه...92.2.23

سلام فسقلی مامان چخبرا؟ اومدم واست از یه گردش دوروزه بدون شما بنویسم کوشولویی من گردش خانوادگی که پنج شنبه 92.2.19 رفتیم باغ اقاعمو بابایی.     مامانیت ازخونه موندن خیلی خسته شده بود تصمیم میگیره که یه گردش راه بندازه شنبه به خاله الهه گفتم اونم پایه بود بعدشم اطلاع به بقیه اعضای خانواده : یعنی دایی هادی بابایی، عمومهدی، پسرخاله وحیدبابایی که میشه شوهر خاله الهه، ومامان جونی ... طی برنامه ریزی ها و نوشتن لیست وسایل همه چی جور شد و پنجشنبه ساعت5 رفتیم باغ آقاعمو بابایی. وای اینقدر باغشون قشنگ شده بود که نگو... یه عالمه گل داشت... انواع درختان میوه که دیگه نگو هرچی فکر کنی اقاعمو کاشته بودن توباغشون...
9 مهر 1392

تولدپارسال مامانیت...92.2.15

سلام عشق مامان   امروز نشته بود داشتم عکسای قدیم رو نگاه میردم که عکس تولد  پارسال رودیدم   بهترین تولدی بود که تو عمرم تجربه میکردم آخه بابایی اومده بود توزندگیم اینم دسته گلی که بابایی بهم داد    اینقد دوسش دارم دسته گله رو که نگو دارمش هنوز.   وای اگه بدونی چقدر غافلگیر شدم وقتی  بهم دادش...             خدایا این عشق پاک والهی رو سالیان سال تازه وعاشقانه نگهدار        ...
9 مهر 1392

نی نی خاله الهه....92.2.10

سلام فندوقی مامان امروز اومدم عکس نی نی خاله الهه رو که چهار ماهشه بذارم واست. الهی خاله قربونت بره کوچولوی من ای جونم نازی وای لحظه شماری میکنم واسه اومدنت  فرشته کوچولوی خاله قربونت برم الهی                   ...
9 مهر 1392

ناز کردن مامانو باباواسه دعوت نی نی...92.1.29

لام فندوق مامان خوبی عشقم؟ چخبرا؟ دیشب ما و عمو مهدی اینا خونه مادرجون بودیم رفتیم پیششون واسه خدافظی آخه یه سه ماهی دارن میرن مشهد بخاطر کار باباجون  ما میمونیم بادلتنگیشون محمدپارسا پسرعموت اینقد شیطون شده که نگوتازه رفته توچهارماهگی همش کارش گریه اس اصلا اروم نمیگیره  اززمانی به دنیا اومد   وچندوقت بعدش با شنیدن خبر بارداری خاله الهه مامانیت خیلی ناجور هوایی شد واسه داشتن شما وکلی بابایی رو اذیت میکردم که نینی میخوام شکرخدا بابایی اصلا تسلیم من نشد وگوش به حرف من نکرد.وای که اگه تسلیم میشد الان چه اوضاعی بود.... هرچی محمد پارسابزرگترمیشه مامانیت از اوردن نینی بیشتر میترسه وبه همه گفت...
9 مهر 1392

روز مادر....92.2.9

        اول سلام به مامان جون خودم و مادر شوهر عزیزم         بهترین کلمه دنیا "مادر". مادر عزیزم بر دستانت پر مهرت بوسه میزنم و اسمت را عاشقانه فریاد میزنم و میگویم:مادر عزیزم دوستت دارم, روزت مبارک.     سلام به  مامانای  نی نی وبلاگی سلام به  مامانای آینده  نی نی وبلاگی   روزتون مباررررررررررررررررررک   به دنیا آمد تا دختر کسی شود، ازدواج کرد تا همدم کسی شود، بچه دار شد تا مادر کسی شود، برای همه کسی شد اما خودش بیکس ماند...... به سلامتی همه مادرا ♥     ...
9 مهر 1392

ادامه خرید واسه عشق ما...92.1.28

سلام قند عسلم خوبی عشقم؟ بازم مامان اومد تا بگه ازخرید کردن واسه شما عصر 1392.1.28 بعد از رفتن بابایی ازاونجایی که مامانیت دیگه داغونه وحالوحوصله درستو حسابی نداره فقط بغض توگلوشه منتظره یه اشاره است تا اشکاش جاری شه  خاله الهه که3 ماه حامله است  تصمیم میگیره بره خرید واسه نی نیش و پیله مامانیت میشه که توهم باید بیای همرامون... خب عازم بازارها میشیم واسه گشتوگذار وخرید... که تو هر مغازه میریم یه تیکه خرید میکنیم ازاونجایی که سیسمونی گردن مادر زن بنده خداست مامان جونیت داره جیبشوخالی میکنه منم که همراشون بودم واسه شماهم خرید میکنم حالا بگم ازخریدا... اول واست یه پنج تیکه صورتی خریدم که وقت...
9 مهر 1392

یک روز گذشت...92.1.29

علی جونم بهترین همسر دنیایی بخدا خیلی دوست دارم... وای  تازه میفهمم چه موجود نازنینی خدابهم داده... خدایا صدها هزار مرتبه شکرت واسه بودن علی .واسه اینکه منولایق دوست داشتن علی جونم دونستی    توی این روزهای دلتنگی دارم هر لحظه میبارم دوتا عاشق که مبینم سریع چشمانم رو می بندم چرا هر روز ساعت ها به عکست خیره میمونم؟؟؟   ...
9 مهر 1392

خریدواسه عشق ما92.1.27

سلام دوردونه ما خوبی؟ امروز عصر 1392.1.27 منو بابابیی با مامان جونو خاله الهه رفتیم واسه شما نی نی خیلی آینده خرید سیسمونی هنوز کو تا ما تصمیم بگیریم که شما بیای پیشمون ولی از ذوق مامانیت رفتیم خریدواست واسه شما کالسکه گرفتیم نی نی خواب (کریر)خریدیم کیف گرفتیم با رو رو ک وای مامانی اینقدر نازن که نگو خیلی دوسشون دارم چون معلوم نیس دختری یا پسر آبی گرفتم  مامانیت عشق صورتی ولی باباییت نذاشت صورتی بخرم گفت اگه نینیمون پسر شه چی؟؟؟؟؟ بزرگ شه عکساشو ببینه میگه مگه من دخترم  صورتی خریدین؟؟؟؟ یه عکس کلی واست میذارم ازخریدات وقتی سیسمونیت کامل شد تواتاق چیدمشون تک تک ازشون عکس میگیرم میذارم...
9 مهر 1392