حالوهوای این روزها....92.6.26
سلام فسقلی آینده خونه ما
خوبی عشق مامان؟
چخبرا؟خوش میگذره؟
این دنیا ، اینجا که خبری نیست روزها پشت سر هم و تند تند میگذرن و میرن
بدون هیچ اتفاق خاصی .بدون هیچ دل مشغولی. بدون هیچ هیجانی
روزها تکراری :صبح از خواب پا میشم بابایی رفته سرکار هی دور خودم میچرخماز این اتاق به اون اتاق درگیر تمیز کاری های هروزه والکی بعدش میرم آشپز خونه سرگرم آشپزی و تمیز کاری اونجا و یه سری هم به نی نی وبلاگ میزنم بعدش بابایی میاد ناهار میخوریم بعدش هم لالا تا عصر، عصر هم عصرونه ای نوش جان میکنیم میریم گاهی اوقات مسجد نماز وازاون طرف هم توی خیابون ها دوری میزنیم و باز هم خانه شام اگه بیرون نخوریم بساط شام آماده میشه، اگر هم نریم بیرون با همدیگه میشینیم پا پلی استیشن بازی بازی.بعد از اون صبحونه فردا بابایی رو آماده میکنم بعدش قران میخونم و بعد از اون با بابایی سر به سر هم میذاریم فقط نمیدونم همسایه ها چی میگن به ما بسکه سرو صدا میدیم بعدش هم از شدت خستگی شوخی هایی که کردیم لالا ....
شکر خدا خوشبختیم .در کل خدارو شکر میکنم واسه همه چی واسه همین روزایی که میگذرن واسه بودن کنار بابا علی...
اینه برنامه هروز منو بابایی واسه همین میگم تکراری شده همه چی
دلم یه تنوع میخواد یه اتفاق جدید نمیدونم یه چیزی که حالو هوامو عوض کنهبه قول بابا علی که بهم میگه تو فقط نی نی میخوای
عمو مهدی اینا پیشنهاد دادن اوایل مهر بریم کیش خیلی هم اصرار دارن که بریم ولی فکر نکنم بتونیم بریم به دلایلی...
راستی نفسه مامان پسرخاله ت هم دیگه کم کم داره سرو کله اش به این دنیا پیدا میشهدیگه چیزی تا اومدنش نمونده فسقلی خاله که بیاد مامانی کلی سرگرم میشه ایشاالله سر موقع صحیح وسالم بدون هیچ مشکلی به دنیا بیادالهی آمین....
از اونجایی که خونه خاله الهه اینا و ما توی یه مجتمع هست دیگه همش اونجام
البته اگه درس و دانشگاه بذاره چهارشنبه باید برم واسه انتخاب واحد ؛دانشگاه هم یه سرگرمی دیگه اس واسم ؛خستگیش باعث میشه کمتر بهونه بگیرم
کاش زودتر تموم شه تا شما رو دعوت کنیم که بیای ولی حیف که الان نمیشه....
ساخت وساز خونه تقریبا رو به اتمام اگه خدا بخواد ویاریمون کنه...
خیلی دلم میخواد یهویی بیای فسقلی مامان بدجوری دوست دارم عشق همیشگی مامان....
خدایا صدهزار مرتبه شکرت که هنوزم دوستم داری و هوامون رو داری ممنونم ازت خدا جونم....
سه شنبه 92/6/26