اولین روز مهر92.7.1
اولین روز مهر92.7.1
سلام نفسه مامان
مامان فدات شه عزیزه دردونه من خوبی عشقم؟
اولین روز پاییز مبارکت باشه عمرم....
وای من عاشق راه رفتن روی برگ های خشک شده درختای پاییزم با اون رنگ های خوشچلشون و صدای خش خشی که ایجاد میکنن...
امروز اول مهر بود ، منم
مثل بقیه بچه ها وکوچولوهاکه امروز اولین روز درسیشون بود ورفتم دانشگاه
وای حالوهوای خیابونا یجوری بود یه عالمه بچه مدرسه ای میدیدم وکلی قربون صدقه شون میرفتم 
وهمش خیره روشون بودم چه دنیایی داشتن واسه خودشون هرکسی رو من دیدم خوشحال بود کسی رو ندیدم که گریه کنه و ناراحت باشه...
وای چه لحظه شیرینی هستش واسه مامان و باباها نی نی هاشون بزرگ شدن ودست توی دست هم داشتن میرفتن مدرسه آخی جوووونم...
امروز اینقدر دلم خواست که کاش شما هم بودی 
تا من می بردمت مدرسه وظهر بیام دنبالت ،وای خدا تصورش هم کلی ذوق داره واسم چه برسه به واقعیتش که باشی جونم واست در میره همه امید من....
نازی ظهر میومدم خونه یه پسره با باباش سوار تاکسی شدن
و پسره فکر کنم کلاس اولی بود، با یه آب وتابی داشت جریان امروز مدرسه شو واسه باباش تعریف میکرد، کلی من توی دلم قربونش رفتم آخه خیلی باحال صحبت میکرد هنوز نی نی به ظاهر بزرگ بود .
جونم مامانم ولی هیشکی به بامزگی شما عزیز دله مامان نیست قرررررربونت برم من عشق من...
دوشنبه92/7/1
