یه حس قشنگ92.7.7
سلام عشق مامان خوبی عسلم؟
وای مامانم اگه بدونی که چقدر خوشحالم
وای یه اتفاقات خوبی داره میوفته یه حس باور نکردی
یه دلیل تازه واسه بیشتر خوشبخت بودن
اصلا نمیتونم باورم کنم وای نمیدونم چجوری واز کجا واست شروع کنم تا این حس مامان رو درک کنی
وای خوشچل من بابایی بالاخره رضایت داد واسه دعوت کردنت بالاخره اصرار های مامانت واسه اومدن شما نتیجه داد بابایی هم الان دیگه دلش شمارو میخواد...
البته هنوز اقدامی نکردیم واسه اومدنت فقط داریم زمینه اومدنت رو فراهم میکنیم
مامان داره میره دکتر واسه انجام ازمایشات قبل بارداری ،میخوام برم دندون پزشکی و خیلی کارهای دیگه..
کتاب کلی دارم میخونم ،توی سایتا کلی مطلب پیدا کردم وتوی یه سررسید نوشتم
از باباجون حسین کلی کتاب گرفتم در زمینه دین واسلام دلم میخواد یه فردی بشی دقیقا مثل بابا حسین با ایمان وبا خدا...
وای به عمقش که فکر میکنم کلی استرس میگیرم بعضی وقتا حس میکنم که شاید واقعا الان زوده هنوز واسه اومدنت شاید نتونیم از پس شما بر بیام و کلی دلایل دیگه باعث استرس بیشتر من میشه ولی ناجور میخوامت الان دیگه واقعا به حضورت احتیاج دارم میخوام که باشی منم بشم مامان.
مامانم اذیتم نکنی وقتی واست رسما دعوت نامه فرستادیم زودی بیای توی دلم و خودت رو محکم بگیری تا نه ماه توی وجود مامان باشی .مامانم ناز نکنی واسه ما ،نذاری ناامید شیم...عشق مامان خیلی زود بیا باشه فدات شم دنیای من؟؟؟؟
همه چی رو میسپارم دست خدا ایشاالله که هرچی خیرمون هست پیش بیاد...
خدایا امیدم رو نا امید نکن ...
خدایا من طاقت امتحانای سخت رو ندارم...
خدایا من خیلی ضعیف تر از اونی هستم که میبینی نمیتونم تحمل کنم...
خدایا به جز تو امیدم کیه؟؟؟
خدایا راضیم به رضای تو....
یکشنبه92/7/7