♥مبینا گلی♥ ♥مبینا گلی♥، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

ღ♥دخترک پاییزی من ،مبینا گلی♥ღ

دوست مامان 92.6.7

1392/7/9 15:05
235 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عسلم

مامان فدات شه الهی که چقدر ازما دوری عشق من

نفسم سه شنبه 92.6.5 دوست دوران دبیرستان و دانشگاه مامان اومد خونمون واسه اولین بار

اینقدر دلم براش تنگ شده بود که نگوsmileدوست مامان زهره جونه که شما وقتی بیای باید بهش بگی عمه زهره چون شما عمه نداری

منو عمه زهره  یه روح بودیم در دو بدن اینقدر ماباهم صمیمی بودیم که نفسمون واسه هم درمیرفت در حدی بود که اگه یه روز همدیگرو نمی دیدیم دیگه غوغایی بود.اسمایلیـــ هایـــ سنجابـــ و فندقــــ

دوستی ما در حدی بود که توی دانشگاه همه فکر میکردن ما دوقلو هستیم

اگه یه روز یکیمون نمیومد دانشگاه استادا ازاون یکی میپرسید اون قولوت کو پس؟اسمایلیـــ هایـــ سنجابـــ و فندقــــ

همیشه وهمجا ما باهم بودیم

میشد دوسه شب پیش هم میخوابیدیم البته بخاطر کارای عملیمون

درکل خیلی روزای خوب وخوشی باهم داشتیم ولی حیف که این روزا گذشتن ودیگه تکرار نمیشن

مامانم ، باتموم شدن دانشگاه انگار دوستی ماهم تموم شد خاله زهره رفت یه دانشگاه دیگه منم یه دانشگاه این دوستی خیلی زود به دوری تبدیل شد

کاش زمان برمیگشت عقب وما هیچوقت جدایی نداشتیم....هرچند عشقشون هنوز پابرجاست

بگذریم گذشته ها دیگه گذشته  حالا زمان حال است

که این دوتا دوست عاشق به دیدار هم اومدن

عمه زهره سه شنبه اومد خونه ما با یه سبد گله خیلی بزرگ وخوشچل

وقتی گل رو تو دستاش دیدم کلی شوکه شدم وخوشحال خیلی صحنه باحالی بود

دسته عمه زهره درد نکنه ،عمه جون خودت گلی چرا زحمت کشیدی دیگه؟

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)