پیراهن دخملی92.5.4
سلام عزیزه مامان
مامان امروز اومدم تا دومین شاهکار هنریمو بهت نشون بدم
یه پیراهن و تل مو بافتم که قرار بود بدم به دختر خاله سمیه تارا جون(اسمش از غزل به تارا تغییر یافت)کلا به نام تارا کاموا خردیم وبه سن خودش بافتمش ولی وقتی تموم شد نتونستم ازش دل بکنم به بابا علی گفتم نمیدمش به تارا باشه واسه دخملی خودم آخه خیلی ناز شده ....تازه پاپوش هم دارم میبافم که هنوز تموم نشده،مهمونی های ماه رمضون به آدم فرصت نمیدن که خونه بمونیم تا تمومش کنم...
خودت نگاش کن قضاوت کن ؟؟؟؟من که خیلی دوسش دارم وتعریف از خود نباشه دیگه پاک هنرمند شدم....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی