ناز کردن مامانو باباواسه دعوت نی نی...92.1.29
لام فندوق مامان خوبی عشقم؟ چخبرا؟ دیشب ما و عمو مهدی اینا خونه مادرجون بودیم رفتیم پیششون واسه خدافظی آخه یه سه ماهی دارن میرن مشهد بخاطر کار باباجون ما میمونیم بادلتنگیشون محمدپارسا پسرعموت اینقد شیطون شده که نگوتازه رفته توچهارماهگی همش کارش گریه اس اصلا اروم نمیگیره اززمانی به دنیا اومد وچندوقت بعدش با شنیدن خبر بارداری خاله الهه مامانیت خیلی ناجور هوایی شد واسه داشتن شما وکلی بابایی رو اذیت میکردم که نینی میخوام شکرخدا بابایی اصلا تسلیم من نشد وگوش به حرف من نکرد.وای که اگه تسلیم میشد الان چه اوضاعی بود.... هرچی محمد پارسابزرگترمیشه مامانیت از اوردن نینی بیشتر میترسه وبه همه گفت...
نویسنده :
˙·٠•●♥اسماء مامانِ فسقل♥●•٠·˙
14:43