یازدهمین ماهگرد ازدواجمون...92.3.2
سلام عروسک من
امروز 92.3.2 یازدهمین ماهگرد عروسی مامانو باباته عزیزم
وای اصلا باورم نمیشه چقدر زود گذشت...
پارسال همین موقع ها بود که خونه اجاره کردیم ،درگیر چیدن وسایل خونه بودیم،هرروز عصر با
بابایی میرفتیم بیرون واسه کارای جشن عروسیمون وخریدامون....
واقعا خیلی زود گذشت مثل چشم بهم زدن
مامانو با بابات واسه بهم رسیدن اینقدر عجله داشتن که از 180روز مونده به تاریخ عروسیمون(91.4.2)
شمارش معکوس شروع کردن که مامانیت توی یه تقویم هروز که میگذشت اونروزو خط میکشید که وقتی
به 91.3.2 رسیدیم31 روز مونده بود به زیر یک سقف رفتنمون واصلا باورمون نشد.
یادش بخیر چه روزا تند وتند گذشتن و ما هروز وابستگیمون بهم بیشتر شد وعاشق تر از قبل.
امروز بازهم 31 روز مونده به تایخ جشنمون،ومن شمارش معکوس شروع کردم واسه اولین سالگردمون واسه یه جشن رویایی واسه لحظه ای که بهترین لحظه عمرم بود...
خدایا شکرت واسه این همه خوشبختی
واسه این همه نعمت خوب که با ما دادی
خدایا تورو به بزرگیت قسم این عشقو علاقه رو هیچوقت ازمون نگیر وهروز بیشترش کن
خداجونم علی بهترین نعمتی بود که بهم دادی، هیچ وقت ازم دورش نکن
خدایا من نفس کشیدنم فقط و فقط به علی بنده...